بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه در ادامه خواهید خواند ، ترجمه ایست از آخرین نوشته از وبلاگی اسرائیلی . لینک این وبلاگ هم در ادامه خواهد آمد . حتی عکس مربوط به این پست هم عینا منتقل شده است. حیوانات خانگی آسیب دیده ی جنوب ، کمک دولتی دریافت خواهند کرد شاید در ابتدا قابل درک نباشد ، اما حیوانات خانواده در حالتی بسیار مشابه با صاحبانشان ، از آتش موشکهای حماس رنج می برند . در چند روز اخیر تعدادی مجروح و تعداد کمی هم کشته در بین بعضی از دوستان جهارپای محبوب ما بوده اند و حالا دولت برای یاری رساندن در حال پادرمیانی است . وای نت در هفته گذشته گزارش داده که وزارت کشاورزی کمک خواهد کرد و هزینه های دامپزشکی مربوط به حیوانات آسیب دیده مرتبط با جنگ اخیر را تخت پوشش قرار خواهد داد ، که به طور حتم مقداری تسکین خواهد بود برای شهروندان تحت متاثر و آسیب دیده . ---------------------------------------------------------------------------------- ناگهان به یاد می آورم پدری را که کودک دلبندش را به آغوش گرفته بود در حالیکه نصف سر کودک رفته بود . شیعتی مهما شربتم ماء عذب فاذکرونی ، او سمعتم بغریب او شهید فاندبونی
این خون انسان است عزیزان .... خون انسان .... خون انسان .... | نوشته شده توسط عطیه ح در پنج شنبه 87/10/26 و ساعت 10:25 عصر | نظرات دیگران()
|
||
با سلام و عرض معذرت به خاطر دیر آپدیت کردن ... امیدوارم که عزاداری هایتان مورد قبول درگاه احدیت قرار گرفته باشد. شعر زیر تقدیم به حضرت ارباب و حضرت علمدار : تن کجا و سر کجا مه کجا و ماه کو روح هست و راه نیست غم کجا ، گلبرگ نیلوفر کجا ---------------------------------- یا اباعبدالله ! همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا .... تو قدم به چشم من نه ،بنشین کنار جویی ----------------------------- دوستان تهرانی اگر براشون مقدوره سعی کنن ، برنامه هیئت رایت العباس (محمود کریمی) رو از دست ندن . هرروز از ساعت 3 بعدازظهر در جوار | نوشته شده توسط عطیه ح در پنج شنبه 87/10/12 و ساعت 8:3 عصر | نظرات دیگران()
|
||
با دقت به درونت نگاه کن ! یوسف بیدار و زنده وجود تو فریاد می زند ! و در وجود تو زلیخایی نیز هست داور صحنه مبارزه آن دو ، توئی ، به تنهایی ... خوب دقت کن ، خوب دقت کن ، یوسف را بند بکشی یا آزاد رها کنی ، و هرگاه بعد از سالها یادی از کردی ، یوسف را به یاد آر ، زمانیکه برایت دعا می کند یوسف را برای لحظه ای به یاد آر ، که او همیشه به یاد توست این توئی که خوب می دیدی پیراهن پاره اش را و نگاه پاکش را ----------------------------------------------------- با ربط نوشت : یوسف گم گشته را باز آر به کنعان دلت با ربط نوشت : نوشته شده در ساعت یک و خورده ای مورخ 16 آذر 1387 (اینم برای یادگاری (!)) --------------------------------------------------- سلام بر حسین (ع) هر که غمت را خرید عشرت عالم فروخت باخبران غمت بی خبر از عالمند 23 روز بشمار تا یار ... | نوشته شده توسط عطیه ح در یکشنبه 87/9/17 و ساعت 8:2 عصر | نظرات دیگران()
|
||
از بچگی یاد گرفتیم که ما اومدیم به این دنیا تا مورد امتحان قرار بگیریم ، اما تا حالا فرق این امتحان الهی رو با امتحانات درسی بررسی کردیم ؟! ------------------------------------------------------------------------------------------------- خصوصیات امتحانات خدا : 2- خدا شاگردهای خوب کلاسو طوری بین بقیه داوطلبها پخش کرده که همه داوطلبین محترم همگی می تونن سوالای سخت رو از روشون کپی کنن . هیچ نوع ممنوعیتی برای این نوع تقلب ها در امتحانات الهی وجود نداره. 3- همگی سوالهای امتحان دو بخشی است : سوال اصلی و اثبات جواب داده شده در بخش اول . بارم بخش اثبات خیلی خیلی درشت تر از بخش اصلی سواله . به عنوان مثال : الف)خدای شما کیست ؟ ب) ثابت کنید . 4- ناظرین امتحان همگی آماده راهنمایی شما هستند . در هر سوالی که گیر کردید ، ازشون سوال کنید ، حتما راهنمایی می کنن . 5- زمان کلی امتحان اعلام نشده است . هر آن ممکن است اعلام کنند :برگه ها بالا . خیالتان راحت ، فقط از بین سوالاتی که به آنها پاسخ داده اید نمره داده می شود . 6- برگزاری این امتحان کاملا توافقی است . همه داوطلبین محترمی که در حوزه امتحانی می بینید ، به خواسته خود امتحان می دهند . 7- سوالهای داده شده در امتحان ، برای همه یکسان نیست ولی خیالتان از دو جهت کاملا راحت باشد : 1) نمره های شما به نسبت سختی سوالهایتان کم و زیاد میشوند و جواب صحیح شما به سوالهای سخت مانند جواب صحیح بغل دستیتان به سوالهای راحت ارزیابی نمی شود . 2) آن سوالی که از شما پرسیده شده به طور قطع و یقین از شاگرد زرنگ های ذکر شده در بند دوم ، هم پرسیده شده . می توانید جواب را از روی آنان ببینید . 8- تاریخ اعلام نمرات ، اعلام نشده و فقط برگزارکننده از آن خبر دارد اما این امکان برای داوطلبین وجود دارد که در لحظه "برگه ها بالا" ، حدود نمره خود را بفهمند. باربط نوشت 1 : اگر نکته نهمی به ذهنتون رسید ، لطف کنید بگید . بی ربط نوشت 1 : مدتی بود سوژه درست و حسابی به ذهنم نمی رسید ، آپدیت وبلاگ به خاطر همین به تعویق می افتاد . باربط نوشت 2 : این هفته از اول تا آخرش (هفته های مدرسه ما از شنبه شروع میشه و سه شنبه تموم میشه !) ، امتحان داشتم . آنچه خواندید تاثیر امتحان زیاد بود ! بی ربط نوشت 2 : چند روز قبل با رفقا کنار میله های مشرف به حیاط مدرسه ایستاده بودیم . یاد بچگی هام افتادم که هروقت می رفتم دم میله های بالکن ، بهم میگفتن الان شیطون میندازدت پایین . کاش لب میله های بالکن زندگی هم از این می ترسیدم که شیطون بندازتم پایین ... و در آخر : لبریزم امشب از تب یاد ابالفضل ...
| نوشته شده توسط عطیه ح در سه شنبه 87/9/5 و ساعت 7:36 عصر | نظرات دیگران()
|
||
با نگاهش بهم فهموند که عازم کجاست . کبوتر رومیگم . ساکت و ساکن نشسته بودم و او عازم بود . دلم شکست : تو و دوستی خدارا ، چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی ، به شکوفه ها به باران برسان سلام مارا ... چی می شد منم یه روز چشام رو باز می کردم و می دیدم که از اینجا رفتم . رفتم به اونجایی که همیشه آرزوشو داشتم . نه ، نمیشه . فراموشش کن . سرانجام چند روز بعد یه مرد اومد و من رو کند و با خودش برد . وقتی دستای اون مرد تقلا می کرد که من رو از زمین بکنه ، به سرنوشت پوچم فکر می کردم . حالا تو چی هستی ؟ یه تیکه چوب به درد نخورد که یا الان با خودش می بره می سوزوندت یا یه بلای دیگه ای سرت می آره چه فرقی می کنه .چشمامو بستم... چشمام رو باز کردم . دیگه اون مرد قبلی نبود . یه مرد میانسال بود که یه کت بلند مشکی پوشیده بود . من بودم و چند تا جاروی دیگه . وای خدای من ، این بدترین نوع مردنه . مرگ تدریجی ... کاش سوخته بودم ... مرد میانسال من رو از بین جاروهای دیگه برداشت . الآن من یه جارو بودم با یه دسته سبز بلند . از اتاق بیرون اومدیم . مرد از روی زمین بلندم کرد تا کارش رو شروع کنه . نه این امکان نداره . نه خدایا امکان نداره . من یه تیکه چوب فرسوده و بیخودم . امکان نداره که اینجا باشم . یه نگاه به بلندی طلائی انداختم . آره همون کبوتر بود . خودش بود ، همون که ... یعنی اینجا حرم امام رضاست ؟... زودتر از اینکه مرد من رو روی زمین بکشه ، خودم رو جلو انداختم تا زودتر از بقیه زمین حرمو ببوسم ... آره من همون بوته ی ساکن و ساکتم ... الآن یه عمره که هرروز صبج تا غروب ، غروب تا صبح ، مقدم زائرای آقا رو می بوسم .
--------------------------------------- اطلاعیه منتشر شده در سایت فطرس (هیئت رایت العباس) که با ستاد بازسازی عتبات عالیات مستقیما در ارتباطه : اطلاعیهبا توجه به فرا رسیدن فصل سرما و به منظور فراهم آوردن مقدمات سفر در حسینیه های بین راه نجف و کربلا هیأت زمندگان شمیرانات اقدام به جمع آوری پتوهای نو یا شسته شده می نماید. علاقه مندان به مشارکت در این امر خیر می توانند پتوها را به دفتر امامزاده علی اکبر علیه السلام چیذر تقدیم کنند.
من نوشت : می دونید ، دیدید اگه یکی از همسایه هاتون در حالی که خونه نیست براش از شهرستان مهمون بیاد و شما به گرمی از مهمونش استقبال کنید و توی خونتون ازش پذیرائی کنید ، وقتی که همسایه میاد و می بینه که اینطوری مهمونش رو تحویل گرفتید چقدر خوشحال میشه ؟ شک نکنید که به بهترین نحو ازتون تشکر میکنه ... | نوشته شده توسط عطیه ح در دوشنبه 87/8/20 و ساعت 8:30 عصر | نظرات دیگران()
|
||