از بچگی یاد گرفتیم که ما اومدیم به این دنیا تا مورد امتحان قرار بگیریم ، اما تا حالا فرق این امتحان الهی رو با امتحانات درسی بررسی کردیم ؟! ------------------------------------------------------------------------------------------------- خصوصیات امتحانات خدا : 2- خدا شاگردهای خوب کلاسو طوری بین بقیه داوطلبها پخش کرده که همه داوطلبین محترم همگی می تونن سوالای سخت رو از روشون کپی کنن . هیچ نوع ممنوعیتی برای این نوع تقلب ها در امتحانات الهی وجود نداره. 3- همگی سوالهای امتحان دو بخشی است : سوال اصلی و اثبات جواب داده شده در بخش اول . بارم بخش اثبات خیلی خیلی درشت تر از بخش اصلی سواله . به عنوان مثال : الف)خدای شما کیست ؟ ب) ثابت کنید . 4- ناظرین امتحان همگی آماده راهنمایی شما هستند . در هر سوالی که گیر کردید ، ازشون سوال کنید ، حتما راهنمایی می کنن . 5- زمان کلی امتحان اعلام نشده است . هر آن ممکن است اعلام کنند :برگه ها بالا . خیالتان راحت ، فقط از بین سوالاتی که به آنها پاسخ داده اید نمره داده می شود . 6- برگزاری این امتحان کاملا توافقی است . همه داوطلبین محترمی که در حوزه امتحانی می بینید ، به خواسته خود امتحان می دهند . 7- سوالهای داده شده در امتحان ، برای همه یکسان نیست ولی خیالتان از دو جهت کاملا راحت باشد : 1) نمره های شما به نسبت سختی سوالهایتان کم و زیاد میشوند و جواب صحیح شما به سوالهای سخت مانند جواب صحیح بغل دستیتان به سوالهای راحت ارزیابی نمی شود . 2) آن سوالی که از شما پرسیده شده به طور قطع و یقین از شاگرد زرنگ های ذکر شده در بند دوم ، هم پرسیده شده . می توانید جواب را از روی آنان ببینید . 8- تاریخ اعلام نمرات ، اعلام نشده و فقط برگزارکننده از آن خبر دارد اما این امکان برای داوطلبین وجود دارد که در لحظه "برگه ها بالا" ، حدود نمره خود را بفهمند. باربط نوشت 1 : اگر نکته نهمی به ذهنتون رسید ، لطف کنید بگید . بی ربط نوشت 1 : مدتی بود سوژه درست و حسابی به ذهنم نمی رسید ، آپدیت وبلاگ به خاطر همین به تعویق می افتاد . باربط نوشت 2 : این هفته از اول تا آخرش (هفته های مدرسه ما از شنبه شروع میشه و سه شنبه تموم میشه !) ، امتحان داشتم . آنچه خواندید تاثیر امتحان زیاد بود ! بی ربط نوشت 2 : چند روز قبل با رفقا کنار میله های مشرف به حیاط مدرسه ایستاده بودیم . یاد بچگی هام افتادم که هروقت می رفتم دم میله های بالکن ، بهم میگفتن الان شیطون میندازدت پایین . کاش لب میله های بالکن زندگی هم از این می ترسیدم که شیطون بندازتم پایین ... و در آخر : لبریزم امشب از تب یاد ابالفضل ...
| نوشته شده توسط عطیه ح در سه شنبه 87/9/5 و ساعت 7:36 عصر | نظرات دیگران()
|
||