چندین سال پیش وقتی 9 سالم بود (زمان صدام) رفتم کربلا . فقط کربلا که نه ، عراق ، کربلا و بصره و نجف و سامرا و بغداد و... هیچ وقت یادم نمی ره : تو این سفر ، مخصوصا موقعی که نجف بودیم ، هر لحظه منتظر دیدن امام زمان بودم . بچه بودم و فکر میکردم امام زمان ظاهر میشه و من می تونم ببینمش . یکسره با کلی ذوق و شوق سرمو برمی گردوندم که شاید ببینم که امام زمان اونجا وایساده . همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی ...چه زیان تورا که من هم برسم به آرزویی چند سال بعد ، وقتی یه کم بیشتر مشغول کارهای خودم شدم ، این احساس تبدیل شده بود به حس دلتنگی اونم فقط غروبهای جمعه که دلم می گرفت و یاد امام زمان می کردم . یادمه که اون موقع ها آهنگ حس غریب علی لهراسبی تازه اومده بود و من هر وقت دلم برای امام زمان تنگ میشد ، این آهنگ رو می ذاشتم و آهنگ که تموم میشد ، دلتنگی هم تموم میشد... چه غریبونه گذشتن جمعه های سوت وکور ... هنوز اما نرسیدی ای تجلی ظهور حالا که چند سالی از اون موقع ها می گذره ، دیگه جمعه ها دلم نمی گیره . یه زمانی هر لحظه منتظرش بودم ،یه زمان جمعه ها ، حالا هم که چند هفته یک بار پنجشنبه بر حسب اتفاق "شاید این جمعه بیاید" رو می شنوم و فوق فوقش برای 1 دقیقه می رم تو فکر ظهور و بلافاصله فکرای دیگه میاد سراغم و همه چیز یادم میره . دلی که مامن دنیاست جای مولا نیست ... اسیر شهوت دنیا دروغ می گوییم هر از گاهی که می رم دنبال علائم ظهورش و می بینم که هنوز صیحه آسمانی رو نشنیدم و هنوز سفیانی و سید خراسانی و یمنی نیومدن ، یه جورایی با خودم می گم حالا حالاها مونده تا آقا بیاد . یادم می ره که اگه قرار بود منتظر اومدن سفیانی باشم دیگه اسمم رو منتظر مهدی نمی ذاشتن ! اگه قرار بود یه روزی یه کتابی رو بخونم و به این نتیجه برسم که آقا حالاحالاها ظهور نمی کنن ، اون موقع انتظار معنی نداشت . وقتی بهت بگن که یه نفر توی این دنیا هست که انقدر دوست داره که هر لحظه به فکرته و از هر دقیقه ات باخبره چه حسی بهت دست می ده ؟
| نوشته شده توسط عطیه ح در سه شنبه 87/8/7 و ساعت 8:57 عصر | نظرات دیگران()
|
||